۱۳۹۴ اسفند ۳, دوشنبه

ابی - کندو

تنها تر از انسان در لحظه ی مرگساده تر از شبنم رو سفره برگمطرود هم قبیله محکوم خویشمغریبه ای طعمه ی این کندوی نیشمنفرینی آسمون مغضوب خاکمبیگانه با نور و هوا هوای پاکمتن خسته از تقویم از شب شمردنبا مرگ ساعتها بی وقفه مردن
هم غربت بغض شب مرگ چراغمتو قرق زمستونی اندوه باغمای دست تو حادثه تو بهت تکراروابسته ی این مردابم بیا سراغمتولدم زادن کدوم افولهکه بودنم حریص مرگ فصولهخسته از بار این بودنم نفس حبابمبی تفاوت مثل برکه بی التهابمتشنه ی تشنه ی تشنه م خود کویرمبا من مرگ سنگ و انسان ، تاریخ تیرممن ساقه ی نورم میراث مهتابتسلیم تاریکی تو جنگل خوابای آیه ی عطوفت ای مرگ غمگینبرهنه کن منو از این لباس نفرینای اسم تو جواب همه سوالااز پشت این کندوی شب منو صدا کن….

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر